عکس نوشت؛ شماره یک




۴ ۳

آرامش همین حضور خداست

چایت را بنوش،
نگران فردا نباش؛
از گندمزار من و تو مشتی کاه میماند برای بادها...

[نیما یوشیج]
۶ ۷

برف اومد

چرخ با این اختران ، نغز و خوش و زیباستی 
صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی 
صورت زیرین اگر با نردبان معرفت 
بررود بالا همان بااصل خود یکتاستی 
این سخن را در نیابد هیچ فهم ظاهری 
گر ابونصراستی و گر بوعلی سیناستی 
جان اگر نه عارض استی زیر این چرخ کهن 
این بدنها نیز دائم زنده و برپاستی 
هر چه عارض باشد او را جوهری باید نخست 
عقل بر این دعوی ما شاهدو گویاستی 
میتوانی تو ز خورشید این صفتها کسب کرد 
روشن است و بر همه تابان وخود یکتاستی 
صورت عقلی که بی پایان و جاویدان بود 
با همه و بی همه مجموعه و یکتاستی 
هفت ره بر فوق ما از آسمان فرموده حق 
هفت در از سوی دنیا جانب عقباستی 
می توانی از رهی آسان شدن بر آسمان 
راست باش و راست رو کانجا نباشد کاستی 
ره نیابد بر دری از آسمان دنیاپرست 
در نه بگشایند بروی گر چه درها واستی 
هر که فانی شد به او یابد حیاتی جاودان 
ور بخود افتاد کارش بی شک از موتاستی 
زین سخن بگذر که این مهجور اهل عالمست 
راستی پیدا کن و این راه رو گر راستی
هر چه بیرون است از ذاتت نیابد سودمند 
خویش را کن ساز اگر امروز و گر فرداستی 
نیست حد و نشانی کردگار پاک را 
نی برون از ما و نه بی ما و نه با ماستی 
گفتن نیکو به نیکوئی نه چون کردن بود 
نام حلوا بر زبان بردن نه چون حلواستی 
عقل کشتی آرزو گرداب و دانش بادبان 
حق تعالی ساحل و عالم همه دریاستی 
گفت دانا نفس ما را بعد ما حشر است و نشر
هر عمل کامروز کرد او را جزا فرداستی 
نفس را نتوان ستود او را ستودن مشکل است 
نفس بنده عاشق و معشوق او مولاستی 
گفت دانا نفس ما را بعد ما باشد وجود 
در جزا و در عمل آزاد و بی همتاستی 
گفت دانا نفس هم با جا و هم بی جا بود 
گفت دانا نفس نه بی جا و نه با جاستی 
این سخن ها گفته دانا هرکسی از وهم خویش 
در نیابد گفته کاین گفته معماستی 
هر یکی بر دیگری دارد دلیل از گفته 
در میان بحث و نزاع و شورش و غوغاستی 
نفس را این آرزو در بند دارد در جهان 
تا به بیند آرزوئی بند اندر پاستی 
خواهشی اندر جهان هر خواهشی را در پی است  
خواهشی را جو که بعد از وی نباشد خواستی

میرفندرسکی

+ دارم میرم آزمون بدم، تا حالا تو راه پست نذاشته بودم! حس خوبیه امتحان کنید.
+صبحتون برفی!
۲ ۲

داداچ داری اچتباه مینویسی!

دیدین میان میگن "به وبه ما هم سربزن" ؟ به کل جمله اش کاری ندارم، میخوام راجع به اون "وبه" یه توضیح بدم. اکثرمون پست ها رو شکسته مینویسیم، خب خاصیتش اینه که وقتی یه متنی رو میخونیم با لحن نویسنده بیشتر آشنا میشیم و تقریبا متن شبیه مدل صحبت کردن اونه و صمیمی تره، یه دلیل دیگه ای که داره اینه که نوشتن نشکسته ی بعضی کلمه ها تو جمله خیلی متن رو کتابی میکنه و نصف حس و حال موضوع رو میگیره( عقیده ی منه) ولی قبول دارم که خوندنش سخت تره و سرعت خوندن رو میگیره، اینم قبول دارم که شکسته ننوشتن و در عین حال صمیمی نوشتن خیلی سخته و از من برنمیاد...یکی منو از بالای منبر بیاره پایین!
راستش خیلی بلد نیستم درست و حسابی راجع به اون "ه" آخر کلمه توضیح بدم و دقیق و علمی بگم ولی(!) تو زبون فارسی برای بیان کسره آخر کلمه از کسره استفاده میکنیم(!) و از اونجایی که تو بیشتر کلمه ها اَاِاُ نمیذاریم پس بعد از نصف کلمه ها لزومی نداره -ِ بذاریم چون خواننده خودش باید عاقل باشه(!) مثلا تو خوندن جمله "زردی من از تو، سرخی تو از من" مشکلی بود؟ باید مینوشتم"زردیه من از تو، سرخیه تو از من"؟ اون"ه" که آخر بعضی کلمه ها میاد تو گفتار به جای فعل "است" هستش یا شکل گفتاری فعل اینطوریه. مثلا همین "اینطوریه" که نوشتم، خب منظورم "اینطوری است " بود یا مثلا "یکی منو از بالای منبر بیاره پایین" منظورم "بیاورد"بود. بهتره بیام پایین!

+نگارنده هیچ گونه ادعایی در برابر بزرگان بیان و متخصصان و اهل قلم ها ندارد و صرفا هویجوری بود!
۱ ۲

ستاره ها نهفته، درآسمان ابری...

سراسیمه به قطار رسید
سوار شد، حجم نگرانی اش توجه بقیه را جلب کرده بود
وارد کوپه هفتم شد و چمدان قرمزش را روی صندلی گذاشت
با قدم های آرام از قطار پیاده شد و رو به روی پنجره ی هفتم ایستاد
قطار دورتر و دورتر میشد و نفس هایش آرام و آرام تر
به خانه رسید، در دفترش نوشت:
امروز تمام خاطراتش را در چمدان قرمزم ریختم؛ 
لبخند،  نگاه،  موسیقیِ موردعلاقه و تک تک ذرات عطرش در هوای خانه را جمع کردم و چمدان را به دورترین نقطه ی سرزمین تبعید کردم...
دفترش را بست و رو به روی آینه ایستاد
مات شد،
لعنت به من! چشمهایم را جا گذاشتم...

شادوَرد_
۵ ۵

موردی نوشت و از این مسخره بازیا:دی

۱. عاقا شنبه هفته پیش مورخه سی ام آبان داشتیم درس میخوندیم که یهو خسته شدیم! بعدش خواستیم بخوابیم، ندا آمد پاشو جمع کن بریم سینماع! مام از خدا خواسته ندا دادیم باوشه، ولی به روی خودمان نیاوردیم و کلی قیافه آمدیم که ما درس داشتیم و اینا شما نذاشتین و بازم اینا! القصه نه گذاشتیم نه برداشتیم گفتیم سیعانور! ما فقط سیعانور میبینیم! خلاصه بقیه هم مجبور شدن موافقت کنن و بلیطیدیم! فیلم خوبی بود به جز چن تیکه تیر اندازی و نارنجک و از این سر و صداها که بیدارمون کرد بقیش خوب و آروم بود! چسبید خدایی! هیچی دیگه برگشتیم خونمون درس خوندیم! انتظار ندارین که الان بحث نقد فیلم راه بندازم که! دارین؟! آورین! نداشته باشین! دوباره القصه با پوست و گوشت و استخونمون حس کردیم که شنبه ها هیشکی نمیره سینماع! چون به جز ما (چهار نفر) و سه نفر که پشتمون بودن و دونفر که جلومون بودن که جمعن میشه چهار...اممممم....سه و دو... نه نفر، هیشکی نبود!خب هدفم از رفتن فقط دیدن سینماعه بود چون تازه ساختنش یه دوسالی میشه فک کنم، آره دیگه به هدفم رسیدم خیلی شیک و مجلسی بود، راضیم ازشون.
۲.هرچی ساعت مطالعم میره بالاتر ترازم میاد پایین تر! با هر کی صوبت کردم میگفت امکان نداره! مگه میشه مگه داریم اینقد افتضاح به بار بیاد! ولی خو اومده!
۳.هوا چقده سرده! اصن از ناجوانمردانه گذشته خدایی! امروز صب تو رادیو می گفت هوای تهران از مسکو سردتر شده! گفت تهران منفیِ یکه بعد مسکو مثبتِ یکه! خداییش درسته آخه؟! این چه وضعشه؟! یکم هااا کنید باو آبرومون در سطح بین الملل در خطره! تو دمای هوام عقب موندیم، دِهَع!

+تمام غلط مَلَط های متن اعم از املایی ونگارشی کاملن عمدی است و نگارنده برای خودش فعل متکلم مع الغیر به کار میبرد تازَشم!
۳ ۲

مناجات

تو را که داند؟ که تو را (تو) دانی تو را نداند کس. تو را تو دانی بس! ای سزاوار ثنای خویش! و ای شکرکننده عطای خویش! رهی به ذات خود از خدمت تو عاجز و به عقل خود از شناخت منت تو عاجز و به کل خود از شادی به تو عاجز و به توان خود از سزای عقل تو عاجز،
کریما! گرفتار آن دردم که تو درمان آنی، بنده آن ثنایم که تو سزای آنی،
من در تو چه دانم؟ تو دانی! تو آنی که گفتی من آنم! آنی.

[خواجه عبدالله انصاری]

+اولین بار هفت مرتبه خوندمش تا ببینم چی میگه:دی فقط میتونم بگم فوق العادس! یکی از بهترین مناجات هایی که این روزها بهم آرامش میده، امیدوارم برای شما هم همینطور بوده باشه:دی
++ برای هم دعا کنیم^_^
۳ ۳
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان