خودم از خودم خسته ام

[ بسم الله الرحمن الرحیم]

شاید راهی بود واسه بازگشت، برگشتن به همون نقطه ای که همه چی عوض شد، نمیدونم شاید این منم که زیادی حساسم.
کاش می شد بیان کرد، تموم دلتنگیارو از تو دل کند و همه رو ریخت رو صفحه کاغذ، بعدش کاغذ رو مچاله کرد و انداختش ته سطل زباله فلزی و وسط اتاق جلوی چشم تموم دیوارا آتیشش زد. درست شبیه فیلما، اما حیف، حیف که این فقط دلته که میسوزه، نه چیز دیگه.

+ هفته پیش کلاس های دانشگاه شروع شد و رسما ترمولکی شدم اما نمیدونم  چرا اتقاق جالبی نبود که بخواد منو وادار به نوشتن کنه یا شاید انتظار من بیش از حد بود که خورد تو ذوقم، شایدم زیادی دلتنگم، هر چی که بود هیچ جایی ثبت نشد، فکر نمی کنم چیزی از دست داده باشم، آخه واسه کی اهمیت داره؟ نه؟
۳ ۳
هلما ...
۱۰ مهر ۰۱:۴۸
یعنی برا خودت هم اهمیت نداره؟؟

پاسخ :

خب تقریبا نه:)
پرواز ...
۱۰ مهر ۰۷:۳۸
دانشجو شدنت مبارک شادورد جان *_*
به ما نگفتی چی قبول شدی :))

پاسخ :

مرسی ممنون پرواز جانم^_^
چشم میام میگم؛)
بعدا نوشت: آقا هیچ راه ارتباطی نیست! 
آقای سر به هوا ...
۱۰ مهر ۱۰:۱۳
کاش میشد دلتنگی رو کند و دور انداخت ..

پاسخ :

کاش میشد...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان