به وقت صبح خیلی زود

[بسم الله الرحمن الرحیم]

نمیدونم هنوز میشه امیدوار بود یا همش خیال خامه. اینکه بی‌حوصلگی و بی‌رمقی و هزار و یک کوفت و زهر مار دیگه، همه و همه به خاطر جواب یه امتحان کوفتی باشه برام غیر قابل باوره. واسه همین کم نوشتم و هنوز هم کم می‌نویسم. میترسم. از چرت و پرت نوشتن. نه که همه ی نوشته هام عالی و شیکه‌. نه. من معیارهای خودم واسه چرت و پرت نوشتن دارم. میدونی. یه جورایی نمیخوام به شرایط عادت کنم. باید همون آدم سابق بشم. شادورد دو سال پیش. ولی یه اتفاق هایی پشت پلک آدم جا خوش میکنن که با هر پلک زدن مرور میشه و آلارم میده. هی یادآوری میشه. بدون اینکه بخوای. فقط نمیدونم چرا همش اتفاقهای تلخ یاد آدم میمونه.
کسی عینک منو ندیده؟ باز گمش کردم. اصلا چرا من عینکی نیستم؟...بگذریم. داشتیم چی میگفتیم؟
۲ ۳

گفت و گوهای من و من!

"به نام خدای آسمون"

+نباید اشتباه قدم برداشت، حتی یک قدم! حتی اگه ده درجه هم از مسیر منحرف بشی و ادامه بدی، این اختلاف بیشتر میشه، جوری که فاصله ات از مسیر اصلی به کیلومتر ها میرسه! همیشه مستقیم حرکت کن! باشه؟
-...باشه! البته اگه حرکت کنم...
+چی میخوای بگی؟
-...سعی میکنم خودم علیه خودم نباشم، فقط همین...
+یعنی یا کاری رو شروع نمیکنی یا...تا آخرش هستی!
-تا آخرش هستم!

۲ ۴

شیر موز:/

"به نام خدای آسمون"

اینکه من هنوز در مرحله ی جنگیدن برای هدفم هستم اتفاق ناگواریه، مثل اینه که مجبور باشی یه لیوان بزرگ شیر موزُ سر بکشی! میدونی، من از شیر موز متنفرم! متاسفانه این مرحله از زندگی من پر شده از طعم شیر موز و این باعث نگرانی، تنهایی و رفتار های عجیب و غریب شده و هرچقدر به آخر سال نزدیک می شه، زندگی من شیر موزی تر میشه و بوی گندش بیش از پیش منو غرق خودش میکنه. هر وقت به آینده فکر میکنم و اینکه ممکنه تو این راه شکست بخورم، با خباثتِ تمام، نقشه ای که کشیدم رو مرور میکنم! اینکه همه ی دنیا رو به صرف شیر موز، یعنی بدمزه ترین نوشیدنی دنیا، دعوت کنم!
امیدوارم هیچ وقت ازطرف من به صرف شیر موز دعوت نشید! هیچ وقتِ هیچ وقت!
۴ ۴

کاش:(

"به نام خدای آسمون"

کاش یه هدفون نامرئی داشتم

کتابمُ باز میکردم

مدادمُ میگرفتم دستم

بعد پلی لیستمُ پلی میکردم!

۴ ۵

ذوق

ذوق یعنی قد بگیری ببینی یک(!)سانتی متر بلندتر شدی!


۳ ۶

جدی جدی رفت!

بدتر از خواستن، این لطمه ی نتوانستن

هی بخواهیم و نتوانیم که چه؟

[شهریار]

+شهریارا همین یه ذره امیدی که داشتم رو نابود کردی برادر من! 

++هیچ وقت نذارین بچه هاتون سریال ساعت برنارد رو ببینن؛ من بعد دوازده سیزده سال هنوز درگیرشم.

+++چقدر سریع میگذره! زرد هم میگذره.

++++انشاءالله یک متر برف نیاد، یک متر و نیم بیاد.

+++++در راستای +هرچی فکر میکنم میبینم امید به زندگیم به بیست دقیقه رسیده.

++++++خوندم و کامنت نذاشتم، یعنی نتونستم بنویسم، فکر کنم اون قسمتی از مغزم که وظیفه تولید کامنت رو برعهده داره از بین رفته...روحش شاد و یادش گرامی...

۶ ۱

مخاطب ندارد!

من یه پرندم...
آرزو دارم،
تو یارم باشی...

+ مخاطب ندارد :دی باور کنید!
++ خو چیه منم دلم خواست شعر بی مخاطب بنویسم:دی 
۹ ۳
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان