اصن همین که محسن میگه:دی

مثل یک پروانه
داخل یک قوطی کبریت
آرزوهای من 
به خطر افتاده اند!!!
آتشم بزن خدا،
تا مرگ
این میراث جاودانه ی تمام اعصار
از روی این قفس تنگ پاک کند عبارتی را که میگوید:
بی خطر!!
خطر مرا تهدید میکند...میبینی؟؟

[محسن شیرالی]

+پیشنویس کردن حرف دل مزخرف ترین کار دنیاست و من همچنان مزخرف ترین کار دنیا رو انجام میدم.
++دارم یه تغییراتی تو زندگیم ایجاد میکنم، دعا کنید برام لدفن:دی
+++هجده سالگی خر است!
++++بیشتر بخندیم:دی بیشتر تر:دی

۴ ۳

تو چقدر تنهایی...

صبح امروزکسی گفت به من:
تو چقدر تنهایی! 
گفتمش در پاسخ:...
تو چقدر حساسی؛ 
تن من گر تنهاست،
دل من با دلهاست،
دوستانی دارم
بهتر از برگ درخت
که دعایم گویند و دعاشان گویم،
یادشان دردل من،
قلبشان منزل من...!
صافى آب مرا یادتو انداخت،رفیق!
تو دلت سبز،
لبت سرخ،
چراغت روشن!
چرخ روزیت همیشه چرخان!
نفست داغ،
تنت گرم
دعایت با من!
[سهراب سپهری]
.
.
.
کنکور بی رحم تر از اون چیزیه که فکر میکردم...خیلی هم وحشیه!
۸ ۵

نمیدانم چه گم کرده ام

همیشه بخشی از آدم جایی جا میماند
آدم میرود
اما بخش مهمی از او جایی جا میماند
در اتاق کودکی
زیر درختانی
یا در چشمهای عابری
آدم نمیداند چه گــم کرده است
همیشه بخشی از او نیست...


[چیستا یثربی]
۵ ۵

سوژه شدم!

سوژه شدیم رفت! 


چی بگم والا...آبرو نمونده دیگه! اینجا میتونید قسمت هجدهم خبر رادیوبلاگیها رو دانلود کنید.

۵ ۲

غروب شد!

یه عزیزی می گفت : اینکه یه نفر گریه میکنه همیشه دلیل بر ضعیف بودنش نیست، بعضی وقتا بیش از اندازه قوی بوده...
 

غروب شد...اما دلتنگیهایم هنوز اینجا هستند...قرار بود در سرخی آسمان به آتش بکشانمشان...اما تنهایی نتوانستم... تا جمعه بعد هم صبر میکنم...می آیی مگر نه؟!
شادوَرد_

۸ ۴

...

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
                                                   گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را
۳

ناکامی آموخته شده!

افسردگی؛ بلای قرن است .آن را طاعون سیاه نامیده اند.... حالت مداومی که فرد به این نتیجه میرسد که هر کاری کند بیفایده است ؛ پس بهتر است هیچ کاری نکند! 
البته ممکن است ریشه های ارثی هم داشته باشد ؛ اما اساسا جامعه ؛ افراد را به سمتی میبرد که احساس بیهودگی و ناکارایی کنند....انگار بدون ثروت؛ نفوذ فامیلی و پارتی ؛ امیدی برای پیشرفت پیدا نمیکنند... نتیجه ی ناکامی آموخته شده ؛ معمولا افسردگی است... این که به تو نشان دهند ؛ هر چقدرتلاش کنی باز بیفایده است...
روانشناسان اجتماعی ؛ برای اثبات این موضوع ؛ آزمایش جالبی انجام داده اند ؛ آنها گروهی موش را در ماز یا راه پیچ در پیچی انداختند که با طی آن ؛ به غذا برسند ؛ غذا در انتهای راه موجود بود....موشها با صدای زنگ غذا ؛ در مارپیچ ها شروع به دویدن میکردند که زودتر به غذا برسند ؛
اما ؛ هر بار موشها به غذا نزدیک میشدند ؛ روانشناسان ؛ به آنها شوک خفیف الکتریکی میدادند! این کار چندین بار تکرار شد و بار چهارم به بعد ؛ موشها دیگر با وجود گرسنگی ؛ با شنیدن صدای زنگ غذا ؛ از جای خود تکان نخوردند! حتی باهوشترین موشها ؛ ترجیح دادند بیحرکت و گرسنه بمانند تا باز درد شوک الکتریکی را بچشند ! همگی گرسنه ؛ بیحال و افسرده شدند....و کنار هم افتادند و به روبرویشان خیره شدند...
 به این امر ناکامی آموخته شده میگویند.... گاهی جامعه و شرایط ؛ تمام درها را به روی فردی میبندد ؛ او دیگر صبر نمیکند که دری باز شود ؛ منتطر فرصت نیست ؛ تحمل رویارویی با استرس را ندارد! در خود فرو میرود و حرکتی نمیکند و چنین است که میگوییم ؛ او افسرده شده است ! ... درهر جامعه ؛ افرادی قدرت بیشتری دارند...کلید درهای بسته را در دست دارند.... ایکاش بتوانند به موشهای کوچک گرسنه که ترسیده اند ؛ کمک کنند...ایکاش همه به داد هم برسیم که هیچکس به مرحله ی افسردگی و بیحسی کامل نرسد ؛ که از مرگ ؛ بدتر است....
ایکاش درها را روی هم نبندیم.... تا میتوانیم
درهارا باز کنیم !

[چیستایثربی]
 
سرباز شطرنج هم که باشی، اگه تا انتها بری وزیر میشی!

۶ ۳
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان