به وقت صبح خیلی زود

[بسم الله الرحمن الرحیم]

نمیدونم هنوز میشه امیدوار بود یا همش خیال خامه. اینکه بی‌حوصلگی و بی‌رمقی و هزار و یک کوفت و زهر مار دیگه، همه و همه به خاطر جواب یه امتحان کوفتی باشه برام غیر قابل باوره. واسه همین کم نوشتم و هنوز هم کم می‌نویسم. میترسم. از چرت و پرت نوشتن. نه که همه ی نوشته هام عالی و شیکه‌. نه. من معیارهای خودم واسه چرت و پرت نوشتن دارم. میدونی. یه جورایی نمیخوام به شرایط عادت کنم. باید همون آدم سابق بشم. شادورد دو سال پیش. ولی یه اتفاق هایی پشت پلک آدم جا خوش میکنن که با هر پلک زدن مرور میشه و آلارم میده. هی یادآوری میشه. بدون اینکه بخوای. فقط نمیدونم چرا همش اتفاقهای تلخ یاد آدم میمونه.
کسی عینک منو ندیده؟ باز گمش کردم. اصلا چرا من عینکی نیستم؟...بگذریم. داشتیم چی میگفتیم؟
۲ ۳
دختریم ...
۱۸ شهریور ۱۲:۵۴
من معیارهای خودم واسه چرت و پرت نوشتن دارم
اصن این جمله خیلی چیزا داره واسه گفتن خوشم اومد دی:

پاسخ :

حقیقت محضه:دی
خوبه که خوشت اومد، خوشحالم:)
هلما ...
۲۰ شهریور ۰۲:۰۷
من دوست داشتم این پست رو نفهمم ولی متاسفانه میفهممش...
آره میشه امیدوار بود.
موافقت با دختریم...
من عینکی ام خیر سرم از آبان ماه نمیزنم شایدم مهر.

پاسخ :

ببخشید ناراحتت کردم...
هعی...
موافقت با شما:)
که اینطور:)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان