این پست زیاد کم نیست!

[بسم الله الرحمن الرحیم]

بلد نیستم خودم نباشم.

۱ ۳

آدم های ساده نمی توانند

[بسم الله الرحمن الرحیم]

فقط یه سوءاستفاده گر میتونه بفهمه دارن ازش سوءاستفاده میکنن. آدمای ساده و مهربون اما نه، هزار بار میشکنن اما به خوب بودن ادامه میدن، چون شایسته این صفتن! مهربونی و رحیم بودن صفت خداست، بعضیا لیاقت داشتن این صفت رو ندارن! اونا زرنگ حساب میشن، کارهاشون زود راه میوفته، تو صف نمی مونن و موقع تصادف با یه نیشخند و فشار دادن پدال گاز، خاطره ارزشمند "زدم و رفتم" برای دوستاشون باقی میزارن و تمجید میشن.
اونا میتونن پس انجام میدن! بله آدمای ساده نمیتونن!آدم های ساده میتونن هر درد و رنجی رو تحمل کنن، اما وجدان درد رو نه! راست میگن آدم های ساده نمیتونن! 
به هر حال ساده بودن شجاعت میخواد، دنیا پر شده از ترسوهای زرنگ.

شادوَرد چی خونده؟
دعا می کنم وقتی به سراغ روانکاو می روم، آنقدر دوراندیش باشد که از یک متخصص پوست هم بخواهد در جلسات شرکت کند. از یک متخصص پوست دست. از دست زدن به بعضی آدم ها دست هایم زخم شده.

تیرهای سقف را بالا بگذارید نجاران و سیمور:پیشگفتار
جروم دیوید سلینجر

۲ ۴

از سری دیالوگ های من با دوست عزیزم سین

[ بسم الله الرحمن الرحیم]

شین: زمان میگذره و هیچی رو باقی نمیذاره، یه جوری همه چی بی ارزشه و کلا هرچی به دست میاری یا از دست میدی بر اصل قضیه تاثیری نمیذاره، زندگی بعضی وقتا بی ارزش تر از اون چیزیه که فکر میکنی و این تمام امید و انگیزه آدمو می بلعه!

سین: مهم نیست چه آرزویی داری و تا کجاش پیش میری، آخر سر نمیتونی کسی غیر از خودت باشی!

شین: من یه حفره احساسی وسط دنیام حس می کنم!

سین: خب احمقی که میدونه احمقه میتونه اونقدرام احمق نباشه! مگه نه؟

شین: ...

سین: ...


۰ ۱

معرفی کتاب؛ فرانی و زویی

[بسم الله الرحمن الرحیم]


همین الان که میخوام در موردش بنویسم، تمام وجودم پر از احساس خاص مجذوب شدنه، میدونی بالاخره تونستم بعد از یه ماه تمومش کنم؛ اونم هر روز چهل دقیقه تو سرویس دانشگاه! با تموم شدنش حس یه فرمانده از جنگ برگشته رو دارم که یه سرزمین مبهم رو فتح کرده و حالا خاطرات این نبرد رو مرور میکنه.
اگه بخوام یه کوچولو توضیح بدم، حقیقتا نمیتونم، باید خوند، باید کامل خوند، نمیشه جوید و خلاصه کرد ولی خب به رسم معرفی، قسمتی از کتاب رو که اول بخش زویی اومده رو مینویسم:

حقایقی که به زودی خواهید خواند قاعدتا خودشان حرف هایشان را خواهند زد، ولی، فکر میکنم حتی اندکی مبتذل تر از آنچه معمول حقایق است. بنابراین، در مقام جبران، با همان نفرت جاودان و وسوسه گر شروع میکنیم: مقدمه ی رسمی نویسنده. مقدمه ای که من در ذهن دارم نه تنها بیشتر از آن که بتوانم خوابش را ببینم مفصل و جدی است، بلکه همچنین به شکل آزاردهنده ای شخصی است. اگر، از بخت خوش، درست از کار در بیاید، در عمل با یک گردش اجباری در موتورخانه ی کشتی قابل مقایسه خواهد بود، که خود من در نقش راهنما با یک لباس شنای یک تکه ی قدیمی یانتزن جلوتر از همه راه را به بقیه نشان می دهم.
مستقیما برویم سراغ بدترین قسمت ماجرا. چیزی که قرار است بخوانید در واقع به هیچ وجه یک داستان کوتاه نیست، بلکه یک جور فیلم خانگی منثور است؛ و کسانی که آن را دیده اند مصرانه مرا به پرداختن به هر برنامه جدی برای پخش آن بر حذر داشته اند. این حق من و مایه ی شرمساری من است که فاش کنم گروه مخالفان تشکیل شده است از هر سه بازیگر آن، دو زن و یک مرد. ابتدا به سراغ...

-عکس از شادوَرد-

...سیگار وزنه تعادله، عزیز دلم؛ فقط وزنه تعادل. اگه سیگار نداشته باشه که دستش رو بهش بگیره، پاهاش روی زمین بند نمیشه. دیگه هیچ وقت زویی مون رو نمی بینیم...
فرانی و زویی- جروم دیوید سلینجر

۳ ۳

بن بست[100]

[بسم الله الرحمن الرحیم]


در مسیری که تعریفی ندارد،
مملو از ترس
دست در دست سکوت 
وقتی تنها صدا، صدای نفس هایت باشد
قدم برداری
آری این است راه رسیدن
جایی که چشم هایت جز هیچ نمی بینند
و پاهایت جز هیچ نمی پیمایند

[شادوَرد]

۱ ۲

گوگل اسپانسرم شد

[بسم الله الرحمن الرحیم]


به نظرتون هدر خوبه یا تغییرش بدم؟

+صرفا جهت تنوع:)

۱۱ ۳

ما می رویم از یاد

[بسم الله الرحمن الرحیم]


از خاک ما در باد
بوی تو می‌آید 
تنها تو می‌مانی، ما می‌رویم از یاد

[قیصر امین پور]
۲
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان